سفارش تبلیغ
صبا ویژن



اسکولیوز من

به نام خدا

دوستای عزیزم سلام، من دختری 20 ساله هستم رشته ی تخصصیم پزشکی نیست و ضمنا به خودم حق دخالت در امور پزشکی رو هم نمیدم این وبلاگ صرفا بر اساس تجربه های چند ساله ی خودم در این زمینه طراحی شده، امیدوارم بتونم به خوبی راهنماییتون کنم و تجربیاتم رو براتون بصورت مختصر و مفید بگذارم.در پست های بعدی تصمیم دارم از ابتدا تا امروزی رو که کاملا بهبود پیدا کردم رو براتون شرح بدم.



نویسنده : admin » ساعت 12:38 صبح روز یادداشت ثابت - پنج شنبه 92 تیر 21


دوستای خوبم این بخش دومه لطفا اول اسکلیوز 1 رو مطالعه کنید ممنونم

من که وقتی بی هوش بودم چیزی نفهمیدم اما مثل اینکه خیلیا بیرون اتاق عمل نگرانم بودنتبسم منکه 7 صبح جراحیم شروع شده بود ساعت 5.30 عصر جراحیم تموم شد  و حدودا ساعت 8 شب اولین صحنه ای بود که تو I.C.U به خاطر دارم دردم خیلی شدید و آزار دهنده بود و هر5 ساعت مرفین یا متادون میگرفتم فردای اونروز نزدیکای ظهر بخش رفتم .من خودمو برا همه چیز آماده کرده بودم اما واقعا اون روزا از تصورات من سخت تر بود.15 روز بستری بودم و درست شب چهارشنبه سوری مرخص شدم.اون روزا حالم اونقدری بد بود که حتی چند ثانیه هم نمیتونستم سرپا وایستم دکتر از وضعیتم خیلی راضی بودن و من هم همواره با صدای گرم و پر انرژی دکترم آروم میشدم بعد 16 روز ویزیت دوباره داشتم. تا 15 روز اول جراحی هر 2 روز یکبار پانسمان پشتم عوض میشد 17 فروردین بود که به دکتر مراجعه کردم ایشون از وضعیتم رضایت داشتن ولی من باید اعتراف کنم خیلی درد میکشیدم و دیگه داشتم پشیمون میشدم حدود دو ماه گذشت  البته من از همون هفته ی دوم عملم بریس پوشیدم و دکتر گفتن تا 6 ماه باید بریس منظم تنم باشه  و من هم دستوراتشونو با دقت تمام انجام می دادم.بعد 2 ماه دردهام کمتر شد روزای اول بعد عملم خیلی کج تر هم شده بودم اما کم کم و به مرور بدنم خودشو با شرایط جدید تطبیق داد علاوه بر کمتر شدن درد هام من از قبل هم بسیار بیشتر صاف شدم تنگی نفس دیگه شکر خدا سراغم نیومد ولی هر از چند گاهی دردهای پشتم رو دارم که اونم فکر میکنم بعد یه عمل سخت و طولانی عادی باشه و نیاز به زمان کافی داره تا کاملا از بین بره امروز که براتون مینویسم راحتم، تقریبا 4 ماه کامل گذشته و من کارهای شخصیم رو خیلی راحت انجام میدم امروز به تنها چیزی که فکر میکنم سلامتی کاملمه و کمک به همه ی دوستانی که میدونم یا این مشکل مواجهن.باید همین جا از دکتر بسیار خوبم که زحمت های زیادی رو برام کشیدن تشکر کنم همیشه مدیونشونم و آرزوی قلبیم که همیشه هم از خدا میخوام سلامتی کامل ایشون و خانوادشونه از خانواده ی خوب خودم و خدای خوبم هم که منو خیلی کمک کرد و هیچوقت تنهام نذاشت ممنونم.

(ضمنا دوستان، من راحت و خیلی عادی تر از قبل راه میرم، میشینم و کارهام رو انجام میدم)

دوستای خوبم امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید اگه سوالی دارین من در خدمتتون هستم.



نویسنده : admin » ساعت 1:37 صبح روز جمعه 92 تیر 21


اسکولیوز به معنای انحراف جانبی ستون مهره است. وقتی ستون فقرات را از جلو نگاه میکنیم به صورت یک خط صاف عمودی دیده میشود و وقتی این خط، قوسی شکل میشود به آن اسکولیوز میگویند.

فکر می کنم توضیح مناسب و کوتاهی باشه برای اسکلیوز!حدودا 7 سال پیش بود که من با درد های شدید گردنی که گاها کتف و ناحیه ی پشتیم رو هم درگیر میکرد و همچنین گاها بویژه هنگام استرس با تنگی نفس به پزشک مراجعه کردم پزشکان محل سکونتم قادر به تشخیص مناسب و درست نشدند و ما نهایتا با شرح علایم و وضعیتم و البته استیل بدنی خاصی که داشتم به دکتر گنجویان در تهران مراجعه کردیم.بعد از کلی رفت و آمد و با هزینه های بالا،شرایط سخت عمل و البته ریسک هایی که برای ما شرح دادن من از جراحی منصرف شدم چون خیلی در ظاهرم محسوس نبود و درد هاشم در کنار عوارضی که میگفتند بهتر و قابل تحمل تر بود.این جریان برای من تموم شده بود البته باید ذکر کنم اون موقع انحراف من S شکل بود 52 درجه انحنای بالا و نزدیک به 60 درجه انحنای پایین.

بعد از 6.5 سال من استیل بدنیم بدتر شد و با توجه به اینکه دختر بودم بیشتر از نظر ظاهری مورد توجه بودم البته بازهم در این مرحله جز اقوام نزدیک کسی قادر به فهمیدن مشکل من نبود.توسط یه پزشک من به جناب آقای دکتر سعید صفایی معرفی شدم حالا انحنای من در بالا به 60 درجه و پایین به 74 درجه رسیده بود البته من دائما ورزش میکردم و همین باعث شده بود ظاهرم خیلی بد نباشه.آقای دکتر با توجه به عکس هایی که من داشتم و عکس هایی که دوباره از من خواستن قطعا دستور جراحی رو دادن.پدر من بازهم مخالف بودن چون فکر میکردن شاید با راه دیگه مثل ورزش یا.. درمان شه اما ما تقریبا با تمام متخصص های زمینه های مختلف مثل فوق تخصص طب فیزیکی مشورت کرده بودیم نهایتا تصمیم ما مبتنی به جراحی من شد.البته اگه درجه ی انحنای من پایین تر بود شاید با ورزش و میلواکی بریس درست میشد اما متاسفانه کاری نمی شد کرد.

من با لطف دکتر صفایی 20 اسفند 1391 جراحی شدم.باید قاطعانه بگم که روحیه ام بسیار بالا بود و حتی خانوادمو که خیلی نگران بودن رو هم خودم راضی کردم.من 6 صبح روز یکشنبه وارد اتاق عمل شدم و تنها چیزی که یادمه از اون روزا ناراحتی و بی تابی مادر و پدرمه هرچند دیگه شرایط داشت برای خودم هم سخت و استرس زا میشد.به راحتی میتونم بگم امید و توکل من صرفا به خدا بود و البته اخلاق بسیار عالیه جناب آقای دکتر صفایی و کارنامه ی درخشان سایر جراحی های اسکلیوز ایشون منو بسیار امیدوار کرد.ایشون رو داخل اتاق عمل دیدم مثل همیشه شاد و شارژ بود حدود ساعت7:10 صبح بود که من توسط متخصص بی هوشی،داروی بی هوشی گرفتم.



نویسنده : admin » ساعت 1:7 صبح روز جمعه 92 تیر 21